روز نخست؛ برای کسی بنویس که میخوای همه چیز رو بهش بگی، اما میترسی.
در حال حاضر همچین موقعیتی برای من وجود نداره، برای همین اگر مشکلی نیست فعلا از روز دوم شروع میکنم.
روز دوم؛ راجع به حرف هایی که هیچوقت به پدر و مادرت نزدی.
سلام به خانواده عزیزم؛ میخوام بابت همه چیز از شما تشکر کنم. از اینکه من رو انقدر خوب تربیت کردید، از اینکه همیشه حمایتم میکنید، سعی میکنید من رو تحت فشار روحی و روانی قرار ندید و از دیدن سستی و تنبلی من ناراحت میشید و در حل مشکلاتم همیشه حامی من هستید. و من رو به خاطر اخلاق، رفتار و دیدگاهم تحسین میکنید.
خیلی خوشحالم که برام کتاب میخرید و دوست دارید بچه آگاهی باشم، و همه جوره از لحاظ مالی من رو حمایت میکنید، از اینکه در شرایط سخت از من میخواید درکتون کنم، و این نشون میده من چقدر در نظر شما بالغ هستم که میتونم از بعضی موضوعات مطلع باشم.
به خاطر اینکه سعی میکنید راجع به یک سری موضوعات با من حرف نزنید تا فکر من درگیرشون نشه، یا برای زمان هایی که به حرف ها و غر های بچگونه من گوش میدید، اینکه من رو دختری مستقل و پرانرژی بار اوردید، و برای تصمیماتم احترام قائل هستید، و خیلی اوقات اجازه تجربه کردن شرایط های مختلف رو به من میدید، برای همهشون مچکرم.
خیلی خوشحالم که علایق و استعداد های من همراستا با آرزوهای شما برای من هستش، برعکس خیلی از همسن و سالهام من به رشته های پزشکی علاقهمندم، فقط خواهشی که ازتون دارم اینه که راجع به دانشگاه بذارید خودم تصمیم بگیرم. من کاملا از برتری دانشگاه های پایتخت آگاه هستم، اما علایق و توانایی من هم باید این رو تایید بکنه، که البته هر دوی اینها در گذر زمان متغییر هستند.
و خواهشی که ازتون دارم، بیشتر برای خودتون وقت بذارید، در کنار من کتاب بخونید، به من مهارت های مختلف یاد بدید (به جز آشپزی و خونه داری:]) ، انقدم نگید ظرفا رو بشور یا جارو کن و بلا بلا بلا خو منم خسته میشم دیگه :/
روز سوم؛ برای کسی بنویس که قلبت رو از همه بدتر شکست.
سلام. دوتامون هیچوقت فکر نمیکردیم یک دوستی میتونه انقدر عمیق و عذاب آور باشه. و هیچوقت فکر نمیکردیم دوستی ها میتونن انقدر آسیب زا ، و آدما انقدر آسیب پذیر باشن.
هر چی بیشتر میگذره درد گذشته برای من کمتر میشه، پس الان بیشتر از اینکه حس تنفر نسبت بهت داشته باشم، دلم برات میسوزه وقتی میبینم بعد از اینکه راهمون از هم جدا شد تو چقدر سقوط کردی، گاهی حس گناه میکنم در برابرش پس برای همینه که هنوزم باهات حرف میزنم و میخوام کمکت کنم ولی تو انقدر غرق شدی که فقط خدا میتونه نجاتت بده.
خوب یادته که ما چقدر دوستای نزدیکی بودیم، پس من برای پر کردن جای خالیت خیلی کار ها کردم، اولیش همین بیان بود، من تا قبل از اون هیچ اعتقادی به دنیای مجازی نداشتم، ولی میدونی گاهی اوقات یک آدم خیلی جاش توی قلبت بزرگه و وقتی خالی میشه تو برای پر کردنش هم حاضری اعتقاداتت رو تغییر بدی.
شاید یادت نباشه ولی تو و خیلی دیگه از دوستان همیشه غیرمستقیم یا گاها مستقیم بهم میگفتید که قلبم از سنگه، شاید قبلا برام خیلی عذاب آور و مهم بود، ولی الان این برای من مهمه که هر چقدر هم قلب من سیاه و خالی هست باید بزرگترین جاش برای خودم باشه.
هیچوقت به خاطر از دست دادن تو و بقیه دوستام اعتراض نکردم و نمیکنم چون هنوز معتقدم که نشونهای برای ورود افراد مفیدتر و بهتر توی زندگیم هست، و همیشه اینجور بوده، وقتی رفتی من جای تو رو با کلی آدم موردعلاقم پر کردم، البته تو هم همین کار رو کردی، اما من معتقدم هیچ کدومش به اندازه من برای تو ارزش قائل نیست.