دوباره روی زمین دراز کشیده‌ام و به خودم دروغ می‌گویم: 
_من خوبم! 
مادرم از اتاق وارد می‌شود و از من به خاطر سروصداها عذرخواهی ‌می‌کند.
_مشکلی ندارم فقط حال خودم یکم خوب نیست با صدا مشکلی نداشتم باور کن.
دیگر خودم هم نمی‌دانم چقدر از حرف هایی که می‌زنم دروغ هستند یا نه، اما می‌دانم من دیگر با تمام صداها مشکل دارم نه فقط سروصدای مهمان، بچه و.. دیگر حتی توان شنیدن صدای افکار خودم را هم ندارم. 
_حالم خوبه! 
اما هنوز نمی‌توانم صدای افکارم را خاموش کنم، افکارم، افکارم، افکارم، افکارم،افکارم... احساس دلپیچه میکنم. البته نه در شکمم، بلکه در قفسه سینه‌ام دلم دور خودش بی مقصد و هدفی تمام میدان های بی‌مسافر ذهنم را پیچ می‌زند و در انتها، در ایستگاه ترس و دلهره توقف میکند و تمام مسافرانش را سواری ‌می‌دهد.
نفس کشیدن برایم سخت است، این ایستگاه در قفسه سینه‌ام احساس سنگینی می‌کند.
_هوف، من خوبم! خب کجا بودم؟! مولکول‌های زیستی که مستقیم وارد قلب ‌نمی‌شوند..
+سه تا پسر از تو توی شهر زرنگ تره، واقعا که سه تا پسر جلوتن.
حرف های دیگران را در تمام وجودم اکو می‌کند.
_خفه شو! من امتحان دارم هیچی نخوندم.
+حوصلم سر رفته خببب..
_خواهش ‌میکنم خفه شو، همه خفه‌ شدن به غیر از تو! میدونی چیه؟! اصلا اینکه انقدر حالم بده همه‌ش زیر سر توعه!!
+اما تو که همش میگی حالم خوبه! 
_من حالم خو.. خوبه.. نیست! نمیدونم! اصلا به تو چه! خفه شو!
صدای افکارم آنقدر بلند است که امواج دلخراششان کهکشان ها را در‌ بر‌می‌گیرند اما خسته‌ام از اینکه فقط به قلب و احساسات خودم خراش می‌اندازند. 
_هوف من خوبم! خب ، ابتدا وارد سیاهرگ باب..
نمی‌توانم.. دیگر نمی‌توانم، نفسم بالا نمی‌آید. نمیدانم چقدر دروغ می‌گویم اما یک چیز را خوب می‌دانم، از انسان ها متنفرم! فقط باعث می‌شوند روز به روز نفس کشیدن برایم سخت تر شود.

 

 

+میخوام اعتراف کنم که بالاخره حال روحیم خوب نیست.

++ ناگفته نماند حال جسمیم هم خوب نیست و یک سری مشکلات برام به وجود اومده و به خاطر یکی‌شون هم یک مدت از خوردن شیرکاکائو محرومم. (صرفا چون دردناک ترینش نخوردن شیرکاکائو هست بیان می‌کنم وگرنه از آبنبات و یک سری چیزای دیگه هم محرومم:») ولی خب واقعا نمیتونم این رو قبول کنم و نخورم فقط مجبورم رعایت کنم. 

+++وای خدا فقط بهم بگو تو خودت باورت میشه من دیسک کمر گرفتم؟! معلومه که نمیشه. مامانم قراره ببرم متخصص ببینیم واقعا چه گوهی باید بخورم شدم شبیه پیرزنا حیحی:»

++++بیاید بگید دنیای شما هم مثل دنیای من کثیفه:» 

+++++ یکی اینجا داره ارتباطش رو با یک‌سری از دوستاش تضعیف می‌کنه و خیلی سر این قضیه به خودش مفتخره. البته ناگفته نماند قبلش نشسته زار زار گریه کرده بعد تصمیمش رو عمل رسونده.

++++++ شمایی که ایگنور می‌کنید! ایشالا به حق بنگتن تو جهنم از دستاتون آویزون شده و به تعداد حروف همین پست زیر بغلتون قلقلک داده میشه، آمین!