دیشب روحم به گذشته سفر کرد، تو رو دوباره دیدم اما در آخرین لحظات زندگیت روی تخت بیمارستان، هیچکس من رو نمیتونست ببینه ولی من به وضوح همه چی رو دیدم. دیدم که چشمات باز بودن و بدنت داشت سرد میشد. فقط میتونم بگم کاش بودی. 

-براساس واقعیت

 

+نزدیک بود دخترهمسایه‌مون چند روز قبل از تولدش توسط مامانش کشته بشه، در واقع مامانه حواسش نبوده ماشین رو از دنده خارج کنه بعد روشنش کرده بچه هم جلوی ماشین بود و اره.. زده بچه‌ش رو خاک کرده ولی خداروشکر زنده‌ست و عملش کردن و یک مدت نمیتونه راه بره.